-
اشارت کرد تا گلگون کشیدند
یکشنبه 21 شهریور 1400 14:08
بت پر شکوه ماه پر شکایت گل خوش لهجه سرو خوش عبارت سر و سرکردهٔ نازک مزاجان رواجآموز کار بی رواجان نمک پاش جراحتهای ناسور ز سر تا پا نمک شیرین پرشور گره در گوشهٔ ابرو فکنده دهان تنگ بسته راه خنده مزاجی با تعرض دیر خرسند عتابی با عبارت سخت پیوند به رفتن زود خیز و گرم مایه چو دانا در بنای سست پایه اشارت کرد تا گلگون...
-
چون دید آفتاب که آن ماه هشت خلد
یکشنبه 21 شهریور 1400 14:04
گر دلبرم به یک شکر از لب زبان دهد مرغ دلم ز شوق به شکرانه جان دهد میندهد او به جان گرانمایه بوسهای پنداشتی که بوسه چنین رایگان دهد چون کس نیافت از دهن تنگ او خبر هر بی خبر چگونه خبر زان دهان دهد معدوم شیء گوید اگر نقطهٔ دلم جز نام از خیال دهانش نشان دهد مردی محال گوی بود آنکه بی خبر یک موی فیالمثل خبر از آن میان...
-
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
یکشنبه 21 شهریور 1400 14:01
بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بیمروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر ره روی که در گذر آید صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول...
-
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست
جمعه 19 شهریور 1400 23:20
در میان پرده خون عشق را گلزارها عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق ترک منبرها بگفته برشده بر دارها عاشقان دردکش را در درونه ذوقها عاقلان تیره...
-
بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
جمعه 19 شهریور 1400 01:42
بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان تا شب همگان عریان با یار در آب جو یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم مذ نحن رایناکم امنیتنا تصفوا گر جام دهی شادم دشنام دهی شادم افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده قویثز می کناکیمو سیمیر...
-
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
چهارشنبه 17 شهریور 1400 02:02
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینه غزل است جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بیثبات و بیمحل است بگیر طره مه چهرهای و قصه مخوان که سعد و نحس ز...
-
عدو ز مرگ دل آسوده بود و غافل ازین
سهشنبه 16 شهریور 1400 01:46
دو چشم باز و دوگوشم فراز مانده به راه کهکی بشارت فتح آید از معسکر شاه ندانم از چه به راه اندرون بشیر بماند گمان برم که به شیری دوچار شد ناگاه و یا ز پویه سم بارگیش کوفته شد پیاده ماند و نبودش پیاده طاقت راه و یا ز شدت باران و برف و برد هوا به نیمه راه به جایی بماند خواه مخواه و یا چو روی منش دست و پا پر آبله شد ز...
-
نهان گشت کردار فرزانگان
سهشنبه 16 شهریور 1400 01:45
چو ضحاک شد بر جهان شهریار برو سالیان انجمن شد هزار سراسر زمانه بدو گشت باز برآمد برین روزگار دراز نهان گشت کردار فرزانگان پراگنده شد کام دیوانگان هنر خوار شد جادویی ارجمند نهان راستی آشکارا گزند شده بر بدی دست دیوان دراز به نیکی نرفتی سخن جز به راز دو پاکیزه از خانهٔ جمشید برون آوریدند لرزان چو بید که جمشید را هر دو...
-
توبه کردم ز خود و نامه اعمال دریدم
سهشنبه 16 شهریور 1400 01:45
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم بیخیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم چشم و ابرو و لب و خال و خط تست شهودم شیر مهرت بازل داده مرا دایه لطف نرود تا با بد مهر تو بیرون ز وجودم با تو در عیشم و عشرت همه سودم همه نورم بی...
-
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم
دوشنبه 15 شهریور 1400 01:57
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست دری دگر زدن اندیشه تبه دانست زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در این کله دانست بر آستانه میخانه هر که یافت رهی ز فیض جام می اسرار خانقه دانست هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند رموز جام جم از نقش خاک ره دانست ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست...
-
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
دوشنبه 15 شهریور 1400 01:55
رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن که این مفرح یاقوت در خزانه توست به تن مقصرم از دولت ملازمتت ولی خلاصه جان خاک آستانه...
-
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری
پنجشنبه 11 شهریور 1400 01:24
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری گه...
-
فما اغنی التشبث للسکاری
چهارشنبه 10 شهریور 1400 01:33
نسیت الیوم من عشقی صلاتی فلا ادری عشائی من غداتی فوجهک سیدی! شمسی و بدری و نثری منک یاقوت الزکاة نداک سکرة الارواح طرا و فی لقیاک طاعء کل ناتی لقد نهج الهوی منهاج کبد فضاعت فی مناهجه ثباتی و ادنی ما لقینا فی هواه حیوة فی حیوة فی حیات تشبثنا باذیال کرام باید تایبات آیبات فما اغنی التشبث للسکاری و ما النتفعوا بیات...
-
کرامتها که مردان از تفاخر یاد آن آرند
چهارشنبه 10 شهریور 1400 01:33
الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین خداوندم ولی دانی تو از اسرار شمس الدین کسی کز نام او بر بحر بیکشتی عبر یابی چو سامندر ز مهر او روی در نار شمس الدین کرامتها که مردان از تفاخر یاد آن آرند به ذات حق کز آن دارد هماره عار شمس الدین یکی غاری است کاندر وی ز سر سرها وحی است برون غار حق حارس درون غار شمس الدین ز جسم و...
-
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چهارشنبه 10 شهریور 1400 01:32
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور...
-
پیاده بدین سان ز پرده سرای
سهشنبه 9 شهریور 1400 00:55
چو خورشید تابنده شد ناپدید در حجره بستند و گم شد کلید پرستنده شد سوی دستان سام که شد ساخته کار بگذار گام سپهبد سوی کاخ بنهاد روی چنان چون بود مردم جفت جوی برآمد سیه چشم گلرخ به بام چو سرو سهی بر سرش ماه تام چو از دور دستان سام سوار پدید آمد آن دختر نامدار دو بیجاده بگشاد و آواز داد که شاد آمدی ای جوانمرد شاد درود جهان...
-
بگریزد او ز تو چو تو فتنه شدی برو
سهشنبه 9 شهریور 1400 00:53
گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره افتاده در رمه، رمه رفته به شب چره گرگ، از رمهخواران و رمه، در گیا چران هر یک به حرص خویش همی پر کند دره گرگ گیا برهاست و بره گرگ را گیاست این نکته یاد گیر که نغز است و نادره بنگر در این مثال تن خویش را ببین گرگ و بره مباش و بترس از مخاطره از بهر آنکه تا بره گیری مگر مرا ای بیتمیز، مر...
-
جانها زان گرد تو گرددهمی
سهشنبه 9 شهریور 1400 00:51
ای دلارام من و ای دل شکن وی کشیده خویش بیجرمی ز من از نظر رفتی ز دل بیرون نهای ز آنک تو شمعی و جان و دل لگن جان من جان تو جانت جان من هیچ کس دیدهست یک جان در دو تن زندگیام وصل تو مرگم فراق بینظیرم کردهای اندر دو فن بس بجستم آب حیوان خضر گفت بیوصالش جان نیابی جان مکن غم نیارد گرد غمگین تو گشت ور بگردد بایدش گردن...
-
ما که اجری تراش آن گرهیم
دوشنبه 8 شهریور 1400 01:14
چون اشارت رسید پنهانی از سرا پرده سلیمانی پر گرفتم چو مرغ بال گشای تا کنم بر در سلیمان جای در اشارت چنان نمود برید که هلالی برآورد از شب عید آنچنان کز حجاب تاریکی کس نبیند در او ز باریکی تا کند صید سحرسازی تو جاودان را خیال بازی تو پلپلی چند را بر آتش ریز غلغلی در فکن به آتش تیز مومی افسرده را در این گرمی نرم گردان ز...
-
کریم طبعا! اندراداء این مدحت
یکشنبه 7 شهریور 1400 01:13
زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع ۲ بهاء دولت و ملّت که تاج معنی را خرد بگوهر لفظ و می کند ترصیع ۳ زعکس خاطر تو تیغ آفتاب صقیل زتاب سطوت تو دور روزگار سریع ۴ برشمایل خلق و کفایت رایت کدام فصل ربیع و چه جای فضل ربیع ۵ صریر کلک تو چو ارغنون نوازشود ز شوق گردد چذر اصم بطبع سمیع ۶ زمانه کار...
-
چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم
یکشنبه 7 شهریور 1400 01:12
یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم ۲ گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم ۳ غلغلهای می شنوم روز و شب از قبه دل از روش قبه دل گنبد دوار شدم ۴ تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم ۵ دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من زانک من از...
-
برفتند بیدار کارآگهان
شنبه 6 شهریور 1400 12:56
برآمد برین روزگار دراز زمانه به دل در همی داشت راز فریدون فرزانه شد سالخورد به باغ بهار اندر آورد گرد برین گونه گردد سراسر سخن شود سست نیرو چو گردد کهن چو آمد به کاراندرون تیرگی گرفتند پرمایگان خیرگی بجنبید مر سلم را دل ز جای دگرگونهتر شد به آیین و رای دلش گشت غرقه به آزاندرون به اندیشه بنشست با رهنمون نبودش پسندیده...
-
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
جمعه 5 شهریور 1400 21:42
در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان میخواستند جان و دل را میسپارم روز و شب تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب میزنی تو زخمه و بر میرود تا به...
-
به شعر خاطر عطار را دم عیسی است
جمعه 5 شهریور 1400 11:58
خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما که هست عرصهٔ بیدولتی سرای فنا ولی چو نفس جفاپیشه سد دولت شد طریق دولت دل بسته شد به سد جفا هزار جوی روان کابتر مزاج ازو زکات خواست همی خشک شد به نوبت ما چو نفس سگ به جفا شام خورد بر دل ما نفس چگونه برآید کنون ز صبح وفا چگونه نافهگشایی کند صبا به سحر سپهر شعبده و نافه ورد جیب صبا! هزار...
-
به کو توالی آن دز درون آن ددگان
پنجشنبه 4 شهریور 1400 19:15
سخنگزافه چه رانی ز خسروانکهن یکی ز شوکت شاه جهانسرای سخن بخواندهایم بسی بار نامهای قدیم بدیدهایم بسیکار نامهای کهن نه از قیاصره خواندیم نز کیان عجم نه از دیالمه خواندیم نز ملوک یمن چنین مناقب فرخندهکز خدیو زمان چنین مآثر شایسته کز کیای زمن مهین خدیو محمد شه آفتاب ملوک سپهر عزّ و معالی جهان فهم و فطن هزار لجه...
-
طوس و باورد و رخّج و گرگان
پنجشنبه 4 شهریور 1400 19:15
گرچهزرتشتاز خراسان خاست دین زرتشت از خراسان کاست مردم کابل و تخارستان گوزکانان و غور و غرشستان بگزیدند کیش بودا را بردریدند زند و استارا مردم تورفان و فرغانی بگرفتند مذهب مانی طوس و باورد و رخّج و گرگان نیمروز و عراق و ماه و مغان دین پیشینه را بسر بردند چار اخشیجا را نیازردند اورمزد بزرگ را خواندند آفرینها بر...
-
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
پنجشنبه 4 شهریور 1400 11:23
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما کجاییم و ملامت گر بیکار...
-
همه سقف و دیوار او پر نگار
چهارشنبه 3 شهریور 1400 01:37
یکی سفله با شکلی از طبع دور ز دیدار او چشم مردم نفور ز زر بفت جامه تنش بهره مند به مصری عمامه سر او بلند بیاراست بس دلگشا خانه ای به از غرفه حور کاشانه ای زمینش چو فردوس عنبر سرشت مزین چو گردون به فیروزه خشت همه سقف و دیوار او پر نگار ز هر چه آن نه زیبا درش استوار حکیمی که از حکمت آگاه بود و زو جهل را دست کوتاه بود بر...
-
شیخ بهایی » موش و گربه
سهشنبه 2 شهریور 1400 18:51
روایت میکنند که در اردستان روباه بسیار است، یعنى زیاده از سایر بلاد، نظر بآنکه انار در آن ملک فراوان و روباه در شکستن انار و اتلافش بسیار راغب است. مردم اردستان از خوف و توهم اینکه مبادا روباه رنجیده شود و بباغ رفته انارها را ضایع نماید باین سبب ملایمت نموده عزت روباه را میداشتند، بدرجهیى که روزها در خانهها عبور و...
-
چنگا تو سری برکن در حلقه سر اندر کن
سهشنبه 2 شهریور 1400 14:21
چون جغد بود اصلش کی صورت باز آید چون سیر خورد مردم کی بوی پیاز آید چون افتد شیر نر از حمله حیز و غر وز زخمه کون خر کی بانگ نماز آید پای تو شده کوچک از تنگی پاپوچک پا برکش ای کوچک تا پهن و دراز آید بگشای به امیدی تو دیده جاویدی تا تابش خورشیدش از عرش فرازآید چنگا تو سری برکن در حلقه سر اندر کن تو خویش تهیتر کن تا چنگ...